تمام روز
بافکر کسی راه می روم
بافکرکسی می خندم
بافکر کسی عاشق می شوم
و تمام روز
یادم نمی آید
کسی را کجای این شهر لعنتی گم کرده ام...
خدا آن حس زیباییست
که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را،
یکی آهسته می گوید
کنارت هستم ای تنها ...
مـحـبت زیــادی،
هـمیـشه آدمــہـا را خــرابـــــ مــی کـنـد
گـاهــی آدمــہـا مــی رونــد ...
...
نـه بـــرای اینـڪـه دلایـل مــانـدنـشــان کم شـده ...
بـه ایـن دلیـل که آنـقــَـدر کـوچـکــنـــد
ڪـه تحـمـل حجـم بــالای مـحـبت تـــــو را نــدارنـد ...
" او ڪـه رفـتنی ست ، بگـــذار بــــرود
بی شک لیاقت نداشت "
گاهی از دوست داشتن هایم احساس پـرواز می کنم
گاهی از دلتنگی هایم احسـاس مچــالگی ...
گاهی از انسان بودنم احســاس خستگی ...
هر لحظه احساسی و پارادوکس این ها با یکدیگر ...!
یک لحظه خــنده، یک لحظه اشک
یک لحظه لبریز از حس دوست داشتن
یک لحظه حس تنهایی محض...
چقدر سخت است انسان بودن...!
اگـــر برای کسی مهم باشی
او همیشه راهی برای وقت گذاشتن با تو پیدا خواهد کرد
نــه بهانه ای برای فرار
و نه دروغــی برای توجیـــه...