دلت تنگ یک نفر که باشد !
تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد ؛
و لحظه ای فراموشش کنی ،
فایده ندارد ....
تو دلت تنگ است ،
دلت برای همان یک نفر تنگ است !
تا نیاید ... تا نباشد ....
هیچ چیز درست نمی شود ... !!!
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسبهای چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن والاترند
درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
باوجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ کاه بود
همکلاسی های درد و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد
کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشق ها را خط بزن..
ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ )
ﺻﺒﺢ ﺍﻣﺮﻭﺯﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ:
ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ :
ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺴﺎﺳﯽ ؛
ﺗﻦ ﻣﻦ ﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ،
ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻟﻬﺎﺳﺖ،
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺖ
ﮐﻪ ﺩﻋﺎﯾﻢ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻋﺎﺷﺎﻥ ﮔﻮﯾﻢ،
ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭﺩﻝ ﻣﻦ ،
ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻦ !…
ﺻﺎﻓﻰ ﺁﺏ ﻣﺮﺍ ﻳﺎﺩﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ، ﺭﻓﻴﻖ!
ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺳﺒﺰ،
ﻟﺒﺖ ﺳﺮﺥ،
ﭼﺮﺍﻏﺖ ﺭﻭﺷﻦ!
ﭼﺮﺥ ﺭﻭﺯﻳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭼﺮﺧﺎﻥ !
ﻧﻔﺴﺖ ﺩﺍﻍ ،
ﺗﻨﺖ ﮔﺮﻡ ،
ﺩﻋﺎﻳﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ . . .
مناجات خواجه عبدالله انصاری
...
بسیارزیباست...
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
....