خدايا!
دنيا پر از هياهوست!
مي ترسم بين اين همه صدا، گم بشوم!
هزاران رنگ! هزاران حرف! هزاران چشم! از كدام راه بايد بروم؟نكند بيراهه بروم و از كاروان جا بمانم؟؟؟!نكند يادم برود كه ميان اين همه رنگ، فقط بايد رنگ يكرنگي را بخواهم!
خدايا!
نمي خواهم همه ي كارهاي دنيا را بياموزم!نمي خواهم چون طفلان، سرگرم هزار بازيچه باشم! مي خواهم بزرگ بشوم!
مي خواهم فقط " عاشق بودن " را بياموزم! فقط " مهر ورزيدن " را ياد بگيرم! فقط " آدم بودن " را تجربه كنم!
روياي آسماني من ، درست مثل آفتابگردانهاست كه هميشه به سمت آفتاب و آسمان مي چرخند! روياي آسماني من ، همان پروانه ي كوچكي است كه بالهايش را در گرماي خورشيد عشق تواز دست مي دهد! روياي آسماني من ، آسماني شدن است.همان آسماني شدني كه مرااز عمق ذلت به عرش كبريايي تو بالا مي كشاند!
بايد دل زميني و خاكيم را با ضربان نگاه تو هماهنگ كنم!بايد فقط در هواي پاك تو نفس بكشم!بايد فقط عظمتت را در ني ني چشمانم مرور كنم.بايد ميان اين همه رايحه، فقط بوي احساس تو را استنشاق كنم.همه جا بوي تو را گرفته!بوي ميهماني مهتاب! بوي نفس هاي خيس باران! بوي پروانه و گل! بوي عشق! بوي عاشق بودن! بوي عاشق ماندن!فقط با بوي تو دلم آرام مي گيرد و يادم مي ماند كه خواست تو هميشه غالب و پيروز بر همه چيز است! و قدرت تو بزرگتر از همه ي قدرتهاي عالم! خدايا تويي كه دلم را آرام مي كني!
دنيا ، دنياي هياهوست.از پشت اين همه هياهو، بايد آسماني بشوم!
خدايا كمكم كن ميان همه ي كارهاي دنيا، فقط آدم بودن را، عاشق بودن را و عاشق ماندن را بياموزم! آمين!
روز مرگم هركه شيون كرد از دورو برم دورش كنيد،
همه را مست و خراب از مي انگور كنيد،
مزد غسال مرا سير شرابش بدهيد،
مست مست از همه جا حال خرابش بدهيد،
بر مزارم نگذاريد بيايد واعظ،
پير ميخانه بخواند غزلي از حافظ،
جاي تلقين به بالاى سرم دف بزنيد. شاهدي رقص كند،جمله شما كف بزنيد....
بعضي از ادم ها خط خوردگي دارند و
بعضي از ادم ها غلط چاپي دارند!
بعضي از ادم ها زيادي غلط دارند و بعضي غلط هاي زيادي...
از روي بعضي از ان ها بايد مشق نوشت
و از روي بعضي ادم ها بايد جريمه نوشت
و با بعضي از ادم ها هيچوقت تکليف ما روشن نيست !...
بعضي از ادم هارا بايد چند بار بخوانيم تا معني ان هارا بفهميم
و بعضي از ادم ها را بايد نخوانده دور انداخت!
گاهی عشق وشدت علاقه
مانع اعتراضم به رفتار توست
اما به روزی تو را هشدار میدهم
که نفرت کاسه عشق را تخلیه
وخود جانشین عشق گردد
دیگر عذری بر من نیست
همانگونه خواهم کرد
که امروز تو بر من روا میداری