#فصل اول :
روزگاری خانه هامان سرد بود
بردن نفت #زمستان #درد بود
يک چراغ والور و يک گرد سوز
زيرکرسی با لحافی دست دوز
#خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم می آسودن همه
روی سفره لقمه نانی #تازه بود
روی خوش درخانه بی اندازه بود
گر برای #مرد #زن #نامرد بود
صد تفاوت بين زن تا مرد بود
آن قديما #عاشقی يادش بخير
عطر و بوی رازقی يادش بخير
عصر پست و تلگراف و نامه بود
روزگار خواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر #دلتنگی و بی تابی نبود
فصل دوم :
قلبهامان اندک اندک سرد شد
#رنگ وروی زندگيمان زرد شد
بينی خيلی کسا باطل شدند
با پروتز بعضيا خوشگل شدند
عصر ساکشن آمد و لاغر شديم
در #خيال خود چقد بهتر شديم
ميوه هم گلخانه ای شد عاقبت
آب هم پيمانه ای شد عاقبت
فصل سوم :
عصر نت شد عصر پی ام عصر چت
عصر ايرانسل فراوانی خط
عصر آدم های بد بی مايه شارژ
عصر #تلخ خودفروشی با يه شارژ
عصر مرفين و ترامادول ... دوا
با کراک و شيشه رفتن به فضا
عصر آقايان آرايش شده
عصر خانمهای پالايش شده
وای بر اين عصر تلخ بی کسی
عصر تلخ استرس ... دلواپسی ...