فکرم همهجا هست، ولی پیش #خدا نیست
سجاده زر دوز که محراب #دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال #من ـ ای #دوست ـ کجا نیست
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد #ریا نیست
از کمیتِ کار که هر #روز پنج وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانیست
گه این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندیست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای #دلبر من! تا #غم وام است و تورم
محراب به #یاد خم ابروی #شما نیست
بیدغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقبمانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکیست، ربا نیست
از بسکه پی نیموجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، #صفا نیست
به به، چه نمازیست! همین است که گوییم
#دل و ذهنت همه جا هست ولی پیش #خدا نیست
#فصل اول :
روزگاری خانه هامان سرد بود
بردن نفت #زمستان #درد بود
يک چراغ والور و يک گرد سوز
زيرکرسی با لحافی دست دوز
#خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم می آسودن همه
روی سفره لقمه نانی #تازه بود
روی خوش درخانه بی اندازه بود
گر برای #مرد #زن #نامرد بود
صد تفاوت بين زن تا مرد بود
آن قديما #عاشقی يادش بخير
عطر و بوی رازقی يادش بخير
عصر پست و تلگراف و نامه بود
روزگار خواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر #دلتنگی و بی تابی نبود
فصل دوم :
قلبهامان اندک اندک سرد شد
#رنگ وروی زندگيمان زرد شد
بينی خيلی کسا باطل شدند
با پروتز بعضيا خوشگل شدند
عصر ساکشن آمد و لاغر شديم
در #خيال خود چقد بهتر شديم
ميوه هم گلخانه ای شد عاقبت
آب هم پيمانه ای شد عاقبت
فصل سوم :
عصر نت شد عصر پی ام عصر چت
عصر ايرانسل فراوانی خط
عصر آدم های بد بی مايه شارژ
عصر #تلخ خودفروشی با يه شارژ
عصر مرفين و ترامادول ... دوا
با کراک و شيشه رفتن به فضا
عصر آقايان آرايش شده
عصر خانمهای پالايش شده
وای بر اين عصر تلخ بی کسی
عصر تلخ استرس ... دلواپسی ...
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﻧﻮﯾﯽ ﻣﺤﺠﺒــﻪ ﻭ ﭼــﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﻐﺎﯾﺖ
ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭﻩ ﺧﻮﯾﺶ .. ﺳﺎﭘﻮﺭﺗﯽ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻠﻨﮓ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ
ﺑﺮ ﺗﻦ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﯼ ﻭ ﺁﺭﺍﯾﺸﯽ ﺟﯿﻎ ﻫﻤﯽ ﺑﮑﺮﺩﻧﺪﯼ .. ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ
ﺗﻮﯼ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪﯼ ...
ﺩﺭﺳﺖ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﺷﯿﺦ ﻋﻤــــﻮ , ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ
ﺯﺩﻧﺪﯼ .. ﻭ ﻓﻐــﺎﻥ ﻫـﺎ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪﯼ
ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻋــﺎﺭ ﯾﻮ ﭘــِــﺮﺍﺑﻠﻢ؟ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﭘﯿﺶ
ﺍﻭﻣﺪﻧﺪﯼ؟
ﺑﺎﻧﻮﯼ ﺩﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪﯼ
ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﻧﯽ ﺍﻧﺪﺭ ﻣﻠﯿﺢ ﻭ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺮ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﺮ ﺷﯿﺦ
ﺑﺰﺩﻧﺪﯼ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪﯼ : ﺑﻠﯽ ﯾﺎ ﺷﯿﺦ , ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ
ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﻬﻢ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪﯼ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ !!!
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺑﺎﻧﻮ ﺷﯿﺦ ﻫﻤﯽ ﺍﻧﺪﺭ ﮐﻒ ﺷﺪﻧﺪﯼ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ
ﺣﺮﮐﺖ ﻧﯿﻨﺠﺎﯾﯽ ﺁﯾﻪ ﺍﯼ ﺫﮐﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪﯼ ﻭ ﺑﺎﻧﻮ ﺭﺍ ﺻﯿﻐﻪ
ﻭ ﻣﺤﺮﻡ ﮐﺮﺩﻧﺪﯼ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﮐﺴــﯽ ﺑﻪ 12 ﺭﻭﺷﻪ ﺷﯿﺨﻮﻟﯽ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﺩﺧﻮﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪﯼ ...
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻪ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﯿــﺦ ﯾﻮﺭﺗﻤﻪ
ﻣﯿﺮﻓﺘﻨﺪﯼ،ﺍﺯ ﺗﯿﺰ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﻃﻠﺒﯽ ﺷﯿﺦ ﮐﻒ
ﮐﺮﺩﻧﺪﻧﯽ ﻭ ﺧﺸﺘﮑــ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎﯼ
ﺳﻮﻣﺎﻟﯽ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﻩ ﺷﺪﻧﺪﯼ ...
رفتیم ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ
ﺑﻪ یه ﻟﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﺁﻗﺎ ﻣﺎﻣﺴﺎﻓﺮﻳﻢ،ﺍﻳﻨﺠﺎ
ﻏﺮﻳﺒﻴﻢ، ﻣﻴﺸﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﮐﻨﻴﺪ ﮐﺠﺎ ﺁﻣﭙﻮﻝ
ﻣﻴﺰﻧﻦ؟
ﻟﺮﻩ باسنشو ﻧﺸﻮﻥ ﺩاﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻨﺠﺎ !
تا دیروز حالم خراب بود الان یکم بهتر شدم.... :)